سلام...
خوشحالم که تبیان هم شرع به وبلاگ نویسی کرد.
اینم از اولین پست ما ببینیم آخرینش کیه!!!
---------------------
یادمان نرود ...
که دراین کره خاکی کسانی هستند که دیگر نَفس نیز با آنان مهربان نیست ، برایشان دعا کنیم.
یادمان نرود ....
آنهایی که تا دیروز با ما بودند و حالا فقط خاطره ایی از آنها با ماست ، آنهایی که کوله بار را بسته اند را دعا کنیم.
یادمان نرود ...
که دراین شهر ، در کوچه پس کوچه های آن کسانی هستند که همنشین دردند برای شفا و بهبودیشان دعا کنیم.
یادمان نرود ...
که زمانی در این سرزمین شیر مردانی بودند که الان اگر سایه امنیت بر سر ماست از رشادت و جوانمردی آنها بوده است و از آنان فقط خاطره ایی مانده است ، آنان را دعا کنیم.
یادمان نرود ...
خانواده هایی هستند که سال گذشته سایه بزرگی ، سایه پدری ، سایه استواری بر سرشان بوده است و الان گرد ملال و نبودن او بر دلشان نشسته است ،آنان را برای داشتن صبر هر بیشتر دعا کنیم.
-----------------
یادم می یاد سال دوم دبیرستان یه معلم ریاضی داشتیم که نزدیک عید که شد این حرف ها را زد و کلی ما را به فکر فرو برد....
یادش بخیر آقای جاویز بود...آخرش با هزار مکافات ریاضی را بهم 10.25 داد و قبولم کرد....خیلی ها را انداخت....
با اینکه اصلا درس نمی داد سر کلاس ولی همیشه درس زندگی بهمون می داد...امیدوارم هر جا هست سلامت و دل خوش باشه...
دسته ها : خاطرات - روزنوشت
دوشنبه اول 12 1384
X